حبيب در روز عاشورا

غلام عبيدالله بن زياد وارد ميدان شدند و مبارز طلبيدند. اين در حالي بود که يسار جلوتر آمده و در پيشاپيش سالم قرار داشت.

حبيب و برير به سرعت به سمت آنان شتافتند؛ ولي حسين عليه‏السلام آن دو را به جاي خود نشانيد. عبدالله بن عمير از جاي برخاست و امام به او اجازه جهاد فرمود. [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 429؛ الارشاد، ج 2، ص 95.] .

درسي که مي‏توان گرفت: طبري و ديگران درباره وضعيت حبيب چنين بيان داشته‏اند: «انه کان حنيف الاجابة له عدة المبارز؛ [ابصار العين، ص 104.]  هرگاه حبيب را مبارزي به جنگ دعوت مي‏کرد، او به سادگي اجابت مي‏کرد». اين روحيه بيانگر شجاعت و نيز از خودگذشتگي آن مجاهد بزرگ در راه احياي دين خداست.

هنگامي که «ابوثمامة» وقت نماز را به امام يادآوري کرد، حضرت در حق او دعاي خير کرد و فرمود: «به آنها بگوييد از جنگ دست بردارند تا نماز بگذاريم». در اين حال، يکي از افراد سپاه ابن‏سعد به نام «حصين بن تميم» فرياد برآورد که نماز او (حسين عليه‏السلام) پذيرفته نخواهد بود. حبيب از اين گفتار برآشفت و گفت: «پنداشته‏اي که نماز از آل رسول قبول نمي‏شود، ولي از تو - اي الاغ - پذيرفته مي‏شود؟» [قال حبيب بن مظاهر «زعمت الصلاة من آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، لا تقبل و تقبل منک يا حمار».]  حصين که تاب شنيدن اين حقيقت را از حبيب نداشت، بر او حمله‏ور شد و حبيب نيز دست به شمشير برد و با ضربه‏اي به صورت اسب او کوبيد، که اسب با شتاب به زمين خورد و بر روي او افتاد. خويشان و اطرافيان حصين براي نجات او به سويش شتافتند و با حبيب درگير شدند تا او را نجات دهند. [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 439؛ الکامل في التاريخ، ج 2، ص 567.]  در اين درگيري که حبيب با شمشير در بين دشمن مي‏جنگيد، اين اشعار را ترنم مي‏کرد:

 

«اقسم لو کنا لکم اعدائا 

او شطرکم وليتم أل اکتادا

 

يا شر قرم حسبا و آدا»[ ابصار العين، ص 105.] . 

رجز حبيب در ميدان رزم، هنگام حمله، اين بود:

 

«انا حبيب و ابي‏مظاهر 

فارس هيجاء و حرب تسعر

 

و انتم عند العديد اکثر 

و نحن اعلي حجة و اظهر

 

و انتم عند الوفاء اغدر 

و نحن اوفي منکم و اصبر [کتاب الفتوح، ج 5 ص 107؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 18؛ ابصار العين، ص 105.] .

 

من حبيبم و پدرم مظاهر (مظهر) پهلوان ميدان نبرد و کارزار شعله‏ور؛

گر چه گروه شما از ما فزون‏تر است، ولي ما حجتي والاتر و آشکارتر داريم؛

و اگر چه شما خائن به عهد خود هستيد، ولي ما وفادارتر از شما و شکيباتريم.»

«حبيب» آن شيرمرد دلاور، به رغم کهولت سن در آن درگيري شصت و دو نفر از آنها را به خاک انداخت. او اين سرود حماسي را پيوسته به زبان داشت تا اين که «بديل» به او حمله‏ور شد.

شهادت حبيب

فردي از «بني‏تميم» [موسوعة کلمات الامام الحسين عليه‏السلام، ص 446، ش 424.]  به نام «بديل بن صريم» با شمشير خود ضربه‏اي به حبيب زد و ديگري از همان قبيله (تميم) با نيزه‏اش به او ضربه زد. پس از اين بود که حبيب از اسب به زمين افتاد، اما همين که خواست از جاي برخيزد «حصين بن تميم» با شمشير بر فرق او زد. مرد «تميمي» از اسب پايين پريد و سر حبيب را از بدن او جدا کرد. حصين به او گفت: «من در کشتن او شريک تو هستم» پس ديگري گفت: «به خدا قسم، او را کسي جز من نکشت» حصين گفت: «سر را به من بده تا که به گردن اسبم بيندازم تا مردم ببينند و بدانند من در قتل او شريک تو هستم، سپس سر را تو بگير و به عبيدالله بن زياد بده، من نيازي به هديه‏اي که براي کشتن او به تو عطا مي‏کند ندارم» او زير بار نرفت و قوم آن دو سرانجام بين آن دو نفر داوري کردند. او سر حبيب را به حصين داد و حصين در بين لشکر به جولان پرداخت، در حالي که سر را به گردن اسب آويخته بود. سپس سر را بازگردانيد و تميمي آن را گرفت و به اسب خود آويزان کرد تا آن که نزد ابن‏زياد ببرد. [الکامل في التاريخ، ج 2، ص 567.]  در اين هنگام بود که امام حسين عليه‏السلام خود را بر بالين حبيب رسانيد و فرمود: «عندالله احتسب نفسي و حماة اصحابي؛ [تاريخ الامم و الملوک، ج 5 ص 439-440؛ مقتل الحسين عليه‏السلام خوارزمي، ج 2، ص 192؛ الکامل في التاريخ، ج 2، ص 567؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 198؛ بحارالانوار، ج 45، ص 27؛ عوالم، ج 17، ص 27؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 206؛ وقعة الطف، ص 230-231؛ موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 446.]  خودم و اصحاب وفادارم را نزد خدا احتساب مي‏کنم». پس از آن، امام مکرر اين آيه را تلاوت فرمود: (انا لله و انا اليه راجعون)؛ [بقره، آيه 156.]  ما از آن خداييم و به سوي او بازمي‏گرديم» [مقتل الحسين مقرم، ص 301.]  در برخي از مقاتل آمده که امام فرمود: «لله درک يا حبيب، لقد کنت فاضلا تختم القرآن في ليلة واحدة؛ [موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 446، ش 424، ص 231. در ينابيع المودة، ج 3، ص 71 آمده «يرحمک الله يا حبيب، لقد کنت تختم القرآن في ليلة واحدة و انت فاضل؛ اي حبيب، خداوند تو را رحمت کند. که در يک شب قرآن را ختم مي‏کردي و تو فاضل بودي».]  آفرين بر تو اي حبيب تو مردي فاضل بودي که در يک شب قرآن را ختم مي‏کردي».

در زيارت ناحيه مقدسه آمده: «السلام علي حبيب بن مظاهر الاسدي؛ [اقبال الاعمال، ج 3، ص 78 و 343.]  درود بر تو اي حبيب بن مظاهر اسدي»

درسي که مي‏توان گرفت: امتيازات حبيب:

1. امام حبيب را فاضل مي‏دانند؛

2. او هر شب، کل قرآن را تلاوت مي‏کرد:

3. معرفت او به امام بر ديگران امتياز داشت.

 


موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حبیب ابن مظاهر ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : admin |

حبيب در شب عاشورا

در شب عاشورا، حبيب چون «برير» شادمان و خرسند بود. قدري از شب عاشورا گذشت، «نافع» مي‏گويد: امام وارد خيمه خواهرشان زينب عليهاالسلام شدند. من در برابر خيمه به انتظار امام بودم که شنيدم زينب عليهاالسلام به امام عرض کرد: «آيا شما نيات يارانتان را امتحان کرده‏ايد؟ من نگران آنم که آنان نيز به ما پشت کنند و در هنگامه درگيري شما را تسليم دشمن کنند» امام در پاسخ فرمودند: «به خدا سوگند اينها را امتحان کرده‏ام؛ پس آنها را مرداني يافتم که سينه سپر کرده‏اند، به گونه‏اي که به مرگ زيرچشمي مي‏نگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره به سينه مادرش انس دارند». [«فقال لها: و الله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوس الافمس، يستأنسون بالمنية دوني استيناس الطفل الي محالب امه» مقتل الحسين مقرم، ص 265.] .

نافع مي‏گويد: چون اين گفتار امام را شنيدم، گريه‏ام گرفت و نزد حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوي امام و خواهرش را بازگو کردم. [مقتل الحسين مقرم، ص 246.]  حبيب گفت: «به خدا سوگند، اگر انتظار امر امام نبود در هيمن شب با اين شمشيرم به آنها حمله‏ور مي‏شدم» نافع مي‏گويد: به حبيب گفتم: من نزد خواهرشان بوده‏ام؛ گمان مي‏کنم بايد زن‏ها را تسکين خاطري داد. آيا مي‏تواني يارانت را جمع کني تا نزد آنها رفته خاطرشان را آسوده کنيم؟ «حبيب» از جاي برخاست و فرمود: «اي ياران مردانگي! اي شيران! چون شيران وحشي از آشيانه‏هاي خود به درآييد.» [«و نادي: يا اصحاب الحمية و ليوث الکريهه، فتطالعوا من مظاربهم کالاسود الضارية».]  سپس به بني‏هاشم گفت: «به خيمه‏هاي خويش بازگرديد (اميدوارم که) چشمانتان بيدار مباد» بعد از آن به اصحاب خود نظر کرد و آن چه خود ديده بود يا از نافع شنيده بود بازگو کرد و همگي گفتند: «به آن خدايي که بر ما منت نهاد که در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله مي‏کرديم تا که نفس خويش را پاک و چشم را روشن سازيم» [«و الله الذي من علينا بهذا الموقف، لولا انتظار امره لعاجلناهم بسيوفنا الساعة، فطب نفسا و قرعينا».]  حبيب از خداوند بر آنان طلب خير کرد و گفت همراه من بياييد تا که نزد زن‏هاي حرم رويم و خاطرشان را آسوده سازيم. او خود به راه افتاد و ياران، او را همراهي کردند. حبيب به نزديک حرم اهل بيت رسيده و فرياد زد: «اي حريم رسول خدا! اين شمشيرهاي جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا اين که گردن بدخواه شما را بزند. اين نيزه‏هاي پسران شماست، سوگند ياد کرده‏اند که تنها بر سينه جدا شده از دعوتتان فروروند»، در اين هنگام زن‏هاي حرم از خيمه‏ها به گريه خارج شدند و گفتند: «اي پاکان! از دختران رسول الله و ناموس اميرمؤمنان حمايت کنيد» در آن حال همه منقلب و گريان شده بودند، گويا زمين هم با آنها زار مي‏گريست. [مقتل الحسين مقرم، ص 266.] .

 


موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حبیب ابن مظاهر ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : admin |

حبيب ابن مظاهر مظهر اسدي

«حبيب» فرزند «مظهربن رئاب بن اشتر بن جخوان» است. [ابصار العين، ص 100.]  برخي به جاي «مظاهر» او را «مظهر» خوانده‏اند. ايشان از اشراف و چهره‏هاي سرشناس، مورد احترام و اعتماد کوفه و از قبيله «بني‏اسد» بوده است. [مقتل الحسين مقرم، ص 254.[ .

پيامبر خدا(ص) و حبيب

به گزارش کلبي «حبيب» صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را درک کرده است.] الاصابة في تمييز الصحابة، ج 2، ص 142. [  همه تاريخ‏نگاران نگاشته‏اند که او در دوران امام علي عليه‏السلام مقيم کوفه شده است.

امام علي(ع) و حبيب

تاريخ‏نگاران گفته‏اند که حبيب در دوران امام علي عليه‏السلام در کوفه سکونت کرد و او هميشه امام علي عليه‏السلام را همراهي کرده است. [ابصار العين، ص 101.]  او از ياران امام علي عليه‏السلام بود و در تمام جنگ‏ها در خدمت حضرت مولي شمشير مي‏زده است. «حبيب» چنان به امام خود نزديک بود که از اصحاب سر اميرالمؤمنين عليه‏السلام و از حاملان علوم آن بزرگوار به شمار آمده است. [ابصار العين، ص 101.] .

حبيب، حامل اسرار الهي

جناب کشي که بزرگ رجالي شيعه است از فضيل بن زبير [شيخ طوسي رضي الله عنه فضيل بن زبير را از ياران و اصحاب امام باقر و امام صادق عليهم‏السلام دانشته است. رجال شيخ طوسي، ص 272 و 132.]  گزارش کرده است. «ميثم تمار در حالي که بر اسب خود سوار بود، در حال عبور بود که حبيب بن مظاهر اسدي در حالي که در مجلس بني‏اسد بود او را استقبال کرد؛ سپس حبيب گفت: گويا مي‏بينم شيخي را که جلوي سرش مو ندارد و شکمي بزرگ دارد و نزديک «دار الرزق» کدو مي‏فروشد؛ او را به سبب محبت به اهل بيت پيامبرش به صليب و دار آويخته‏اند. همان گونه که بر چوبه دار است، شکمش را پاره مي‏کنند. پس ميثم گفت: و البته من خود بهتر مي‏دانم مردي سرخ و سفيد را که دو لگام به دهان او زده مي‏شود. او براي ياري فرزند دختر پيامبر خارج مي‏شود، پس کشته مي‏شود، و سر او را در کوفه مي‏گردانند. سپس هر دو از يکديگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: تا به حال دروغگوتر از اين دو مرد نديده‏ايم. فضيل گفت: هنوز جلسه به هم نريخته بود که «رشيد هجري» سر رسيد و سراغ ميثم و حبيب را گرفت. مردم گفتند: آن دو از هم جدا شدند و ما شنيديم که آنها چنين و چنان مي‏گفتند. رشيد گفت: خداوند ميثم را رحمت کند. او (نکته‏اي را) فراموش کرده و خود افزود که براي کسي که سر او را بياورد صد درهم پرداخت خواهد شد. سپس پشت کرد و رفت. آن گروه گفتند: به خدا قسم اين از همه آنها دروغ‏گوتر است. گزارش‏گر گفت: دوراني بيش از گذر شب و روز نگذشت که خود ديدم ميثم را در باب «عمرو بن حريث» به دار آويختند و سر حبيب که با حسين عليه‏السلام کشته شده بود آورده شد و خود ديدم که هر چه گفتند همان شد.» [رجال الکشي، ص 78؛ ش 133 مامقاني، تنقيح المقال، ج 2، ص 328.]

 حبيب و کوفه

پس از مرگ معاويه به اهل کوفه خبر رسيد که امام حسين عليه‏السلام از مدينه خارج شده و از بيعت با يزيد سر باز زده است. حرکت امام به سوي مکه بسيار معنادار بود. شيعيان حضرت در منزل «سليمان بن صرد خزاعي» جمع شدند. بنا شد که نامه‏هايي به سوي امام نوشته شود و همگي حضرت را به کوفه دعوت کنند. خطبا هم در نماز جمعه‏ها مردم را به اين مسئله سوق دهند. از جمله کساني که به امام نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و سليمان بن صرد... بودند. [ابصار العين، ص 25؛ الارشاد، ج 2، ص 37؛ الکامل في التاريخ، ج 2، ص 533.]  اين گونه گفته‏اند: هنگامي که مسلم بن عقيل وارد کوفه شد و به منزل مختار فرود آمد، شيعيان رفت و آمد را با ايشان شروع کردند. [اللهوف، ص 108؛ الارشاد، ج 2، ص 41؛ الکامل في التاريخ، ج 2، ص 555؛ الاخبار الطوال، ص 341.]  در برابر او برخي از سخنوران چون عابس بن ابي‏شبيب شاکري به سخن برخاستند. پس از وي حبيب از جاي برخاست و عباس را مدح بليغي کرد و گفت: «خداي رحمتت کند، البته آن چه در باطن داشتي در قالب جملاتي کوتاه بر زبان آوردي! در حالي که به خدايي که جز او معبودي نيست، ما همه بر همان راهي هستيم که تو بر آن استوار گشته‏اي». [«رحمک الله، لقد قضيت‏ها في نفسک بواجز من القول و انا و الله الذي لا اله الا هو لعلي مثل ما انت عليه».] .

ورود حبيب به کربلا

حبيب بن مظاهر و دوست بزرگوارش مسلم بن عوسجه پيش از ماجراي کربلا در کوفه، براي ياري امام حسين عليه‏السلام از مردم بيعت مي‏گرفتند. هنگامي که ابن‏زياد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت، مردم هم مسلم را تنها نهادند و بيعت شکستند، قبيله بني‏اسد حبيب و مسلم بن عوسجه را نزد خود پنهان کردند تا به آنها آسيبي نرسد، و هنگامي که امام به کربلا آمد، اين دو دوست صميمي به سوي حضرت رهسپار شدند. در آن اختناق، روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن‏زياد پنهان مي‏شدند و شب‏ها طي طريق مي‏کردند تا به اردوي امام ملحق شدند. [ابصار العين، ص 57.] .

حبيب در روز تاسوعا

پس از آن که حبيب، ياران کم امام و زيادي دشمنان را مشاهده کرد، از ايشان اجازه خواست تا قبيله «بني‏اسد» را که در نزديکي کربلا سکونت داشتند به ياري امام دعوت کند و امام به او اجازه داد. او به ميان قبيله خود آمد و از آنها درخواست کرد که پسر دختر پيامبر خدا را ياري کنند تا شرف دنيا و آخرت براي آنها باشد. او را نود مرد اجابت کردند. شخصي از قبيله «حي» بود به عمر بن سعد خبر داد که گروهي به سوي امام رهسپار شده‏اند. ابن‏سعد چهارصد مرد جنگي را به سپاه «ازرق» ملحق ساخت. اين گروه با آن مردان حق در بين راه درگير شدند و در اين نزاع و جدال، جماعتي از «بني‏اسد» کشته شدند. هر کس که زنده مانده بود، شبانه گريخت و خود را به قبيله «حي» رسانيد. آري حبيب به سوي حسين عليه‏السلام بازگشت و آن حضرت را از آن چه اتفاق افتاده بود، باخبر کرد. امام فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم [کتاب الفتوح، ج 5، ص 90-91؛ مقتل الحسين مقرم، ص 254؛ بحارالانوار، ج 44، ص 386، باب 37.] ؛ نخواستيد مگر آنچه خداوند خواست، در حالي که هيچ قدرت و قوه‏اي جز خداي بزرگ نيست».

 


موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حبیب ابن مظاهر ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : admin |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.